سفر خانوادگی اولین گروه زندانیان نیازمند به همت بنیاد کرامت رضوی / وقت ملاقات در حرم

1400/08/15 آبان

پای حرف دل هر کدامشان که بنشینیم، از لحظه‌ای می‌گویند که در زندان، دل‌شان شکسته و به قول معروف، سیم دل‎شان وصل شده. توسلی به حضرت ثامن الحجج(ع) کرده‌اند و حالا ناباورانه، خود را در مشهد می‌بینند و محل ملاقات با خانواده‌هایشان این بار صحن و سرای حرم امام رضا(ع) است.

بنیاد کرامت رضوی سفری زیارتی ترتیب داده است تا 1500 نفر از اعضای خانواده‌های زندانیان سراسر کشور را به مدت سه روز میهمان حضرت رضا(ع) کند؛ خانواده‌هایی که مددکاران و روانشناسان سازمان زندان‌ها، آن‌ها را نیازمند حمایت معنوی و فرهنگی تشخیص داده‌اند و نامشان در فهرست دعوت‌شدگان به زیارت قرارگرفته تا به‌مرور و استان به استان، مسافر مشهدالرضا(ع) شوند.

اولین گروه، خانواده‌های زندانیان نیازمند اصفهان و آذربایجان غربی

اولین گروه مخاطب این طرح، خانواده‌های زندانیان نیازمند از استان‌های آذربایجان غربی و اصفهان بودند که هم زائر امام شدند و هم به همت مرکز امور بانوان و خانواده بنیاد کرامت رضوی، با شرکت در اردوی یک‌روزه این طرح از برنامه‌هایی مثل کارگاه آموزش مهارت زندگی، بازی، ورزش و سرگرمی استفاده کنند.

زیارتی دل‌نشین در حرم آقا

روز اول تشرف را در حرم مطهر رضوی گذرانده‌اند‌ و در کنار یک زیارت دل‌نشین، از ویژه‌برنامه‌های تدارک دیده شده در رواق دارالهدایه استفاده کرده‌اند. لذت و زیبایی این زیارت را تنها خودشان‌اند که درک می‌کنند اما تماشای چهره‌هایشان، اشک‌های گوشه چشم‌هایشان و ذکرهای زیر لب‌هایشان گواهی می‌دهد که حس و حالی متفاوت را تجربه کرده‌اند و سختی و مشقت زندانی بودن یک عضو خانواده، برایشان کمتر شده است.

ی

کارگاه‌های ویژه کودکان، نوجوانان و مادران در باغ خاتون

روز دوم سفر است و نوبت دعوت این میهمانان به باغ خاتون برای شرکت در اردوی یک‌روزه فرهنگی و تفریحی است. با اسپند و سلام‌وصلوات به استقبال آن‌ها می‌روند و پس از ورودشان، نوای صلوات خاصه حضرت رضا(ع) در باغ طنین‌انداز می‌شود. بعد از پذیرایی، کودکان برای بازی‌ها و شرکت در برنامه‌های ویژه، در سالن رضوانه می‌مانند و بزرگ‌ترها هم راهی کارگاه‌های آموزشی می‌شوند. یک کارگاه ویژه دختران نوجوان و یک کارگاه هم برای مادران در نظر گرفته‌اند که در هرکدام یک روانشناس خانواده حضور دارد و با آن‌ها گفتگو می‌کند. پسرهای جوان هم همراه پدرها راهی زمین ‌بازی می‌شوند و حسابی خوش می‌گذرانند.

وقتی خبر سفر زیارتی را شنیدم…

پس از اتمام کارگاه ویژه مادران، خانم‌ها در فضای باغ نفسی تازه می‌کنند. در میانشان، همسر یکی از زندانیان اهل استان اصفهان، گوشه‌ای نشسته و با تسبیح ذکر می‌گوید. وقتی ماجرای این تشرف را جویا می‌شوم تعریف می‌کند، بار اولی که از سازمان زندان‌ها با او تماس گرفتند و خبر دادند که جزء کاروان سفر به مشهدالرضا(ع) هستند از شوق زیاد و اشک‌هایی که امانش را گرفته بود، گوشی را قطع کرده تا یک دل سیر گریه کند. چند دقیقه بعد که دوباره تماس گرفتند، پرسیده که «درست شنیدم؟ قرار است همراه همسرم زائر امام رضا(ع) شوم؟» و با پاسخ مثبت‌ از آن سوی خط، دلش آرام گرفت.

دلی که در شام شهادت آقا شکست

می‌گوید در طول چهار سال اخیر، این سومین باری است که با توسل به حضرت رضا(ع)، زائر مشهد می‌شود و ادامه می‌دهد: «نمی‌دانم چه سّری است که هر چه بیشتر به پابوسی آقا می‌آییم، بیشتر دل‌تنگ مشهد و حرم می‌شویم. با اینکه پنج ماه پیش مشهد بودیم، باز هم دلم برای زیارت حرمش پر می‌زد. شب آخر ماه صفر بود و شهادت آقا امام رضا(ع) که دم اذان مغرب، صلوات خاصه استاد انصاریان از تلویزیون پخش شد، دلم شکست و از خود حضرت خواستم باز هم ما را به پابوسی بطلبند تا هم زیارت کنیم و هم آزادی همسرم را بخواهم که چند هفته بعد، با ما برای این سفر تماس گرفتند». تأکید می‌کند که ارادت خاصی به امام هشتم دارد و ادامه می‌دهد: «خودم و همسرم از خانواده سادات موسوی هستیم و هر وقت از ته دل موسی بن جعفر(ع) را به فرزند عزیزشان، حضرت رضا(ع) قسم می‌دهم، من را بی‌جواب نمی‌گذارند».

فکرش را هم نمی‌کردیم

از تأثیر این سفر زیارتی برایمان تعریف می‌کند: «دیشب، بعد از اولین روز زیارت به همسرم می‌گفتم که بعد از مدت‌ها نگرانی و جدایی، زمانی که فکرش را هم نمی‌کردیم، کنار هم به مشهد مشرف شدیم. حالا آرامش روحی خاصی پیدا کردیم و با امیدواری بیشتری به شهرمان برخواهیم گشت، امیدوارم امام هشتم باز هم دست‌مان را بگیرند و گرفتاری ما حل شود».

ی

جوانه زدن امید در دل بچه‌ها

بعضی‌ ازخانوادهها، یک گوشه از باغ عکس یادگاری می‌گیرند و برخی هم قدم‌زنان از هوای پاییزی این روزها لذت می‌برند. فضای باغ با حضور خانوادهها و بچه‌ها شاد و سرزنده‌تر شده، بچه‌ها که بازی و نقاشی و ساخت کاردستی را به پایان رسانده‌اند، کنار دست مربی، قلمه زدن یک شاخه گیاه و کاشتن آن در گلدان را یاد می‌گیرند و از این کار حسابی لذت می‌برند؛ انگار در دل خودشان هم امید جوانه زده است.

من کجا و زیارت امام رضا(ع) کجا؟

جمعی از آقایان جوان‌تر در زمین ورزش مشغول بازی فوتبال هستند و خیلی طول نمی‌کشد که مثل همه مسابقات، سروصدایشان به هوا بلند می‌شود و برای هم کُری می‌خوانند. روحانی کاروان هم عبا و عمامه را برداشته و دروازه‌بان یکی از تیم‌ها شده است. چند دقیقه‌ بعد، یکی از بازیکنان برای رفع خستگی تعویض می‌شود و فرصتی دست می‌دهد تا با او گفتگو کنم.

او یکی از زندانیان نیازمند از استان آذربایجان غربی است که پنج سال است زندانی است و حالا به دعوت آستان قدس رضوی، همراه با خواهرش به این سفر زیارتی آمده. 36 سال سن دارد اما از 3 سالگی مشهد نیامده و میگوید این اولین بار است که به مشهد مشرف می‌شود. از دلیل محکومیتش نمی‌پرسم اما دوست دارم از حال و هوایش، وقتی نگاهش به گنبد طلایی حرم افتاد، برایم بگوید او هم برایم تعریف می‌کند: «آرزوی دیدن مشهد را به خواب هم نمی‌دیدم، از لحظه‌ای که چشمم به گنبد آقا افتاد و در همه لحظات زیارت، 100 بار با خودم گفتم که من کجا و زیارت امام رضا(ع) کجا؟! و هر بار خدا را شکر کردم…».

آمدم ای شاه، پناهم بده

یک ماجرای شنیدنی را هم بازگو می‌کند: یک بار از تلویزیون زندان، حرم امام رضا(ع) را نشان می‌داد، یک لحظه از ته دلم به حضرت رضا(ع) وصل شدم و خطاب به ایشان گفتم «یا امام رضا(ع)، من را برای پناهندگی‌ات قبول کن و نشانه‌ای به من بده»، با هماهنگ شدن این سفر، نشانه را گرفتم و وقتی وارد حرم شدم به آقا گفتم «آمدم ای شاه برای پناهندگی‌ات، قبولم کن». او نظرش را درباره کیفیت این سفر سه‌روزه هم می‌گوید: «سفر بسیار شیرین و دلپذیری بود. پذیراییها از لحظه ورود به زائر شهر رضوی، در حرم مطهر و همین‌طور از صبح امروز در این باغ واقعت حرف نداشت. از همه دست اندرکاران این سفر زیارتی تشکر می‌کنم و دعا می‌کنم اجرشان را از امام رضا(ع) بگیرند».

باور نکردیم و فکر کردیم اشتباه شده است

ساعتی پیش از ظهر، همه خانم‌ها همراه بچهها برای دوچرخه سواری و بازی گروهی به دل باغ می‌زنند. مسن‌ترها، سوار دوچرخه‌های دو نفره می‌شوند و جوان‌ترها هم سرگرم مسابقات مفرحی مثل اسکیت شده‌اند. باز هم با یکی از مهمانان گرم گپوگفت می‌شوم تا ماجرای تشرف خانوادگی‌شان را بشنوم. بی‌مقدمه می‌گوید: «من خواهر یکی از محکومین استان آذربایجان غربی هستم. روزی که از طرف زندان با ما تماس گرفتند و خبر سفر مشهد را دادند، اولش باور نکردیم و با خودمان گفتیم، آخر کدام زندانی را، آن هم با اهل و عیالش به مشهد بردهاند که حالا ما را ببرند؟! اما وقتی دوباره زنگ زدند و جزئیات سفر را گفتند، باورمان شد که اشتباهی صورت نگرفته و واقعاً آقا ما را طبیده‌اند».

کمی هم از حال و روز زندگی‌شان تعریف می‌کند: «از وقتی برادرم به زندان افتاده، یک روز خوش نداشتهایم. پول زیادی را در کسب و کار از دست داد و هم خودش و هم خانواده‌اش را گرفتار کرد. ما هم توان مالی آزاد کردنش را نداریم». و این هم دعا و حاجت او در اولین سفرش به مشهد است: من و خواهرم تا به حال اصلا مشهد نیامده بودیم، اما حالا که امام رضا(ع) این طور ما را طلبیده‌اند، امیدوارم خودشان اسباب آزادی‌ برادرم را هم مهیا کنند…».

صدای اذان ظهر در باغ می‌پیچد و چند دقیقه بعد، نماز جماعت برپا می‌شود. بعد از نماز هم نوبت صرف ناهار است و پس از آن، همه برای عزیمت به سمت حرم و زیارت دوباره آماده می‌شوند.

افزودن دیدگاه نسبت به خبر فوق: