آسانسور ساختمان ثامن که باز شد چشمم افتاد به یک جعبه. دست خادمی بود که کت بلندی به تن داشت. در جعبه باز بود و پرچم سبز درونش میدرخشید. دوربینها همراه با خادم حرکت کردند و از پلهها پایین آمدند. به بیمارستان که رسیدیم یک سینی پر از نبات متبرک همراه پرچم شد.