روایتی از پایان یک عاشقانه رضوی

1404/06/05 شهریور

دهه آخر صفر، در گوشه‌ و کنار شهر مشهد و جاده‌های منتهی به حرم مطهر رضوی، عطر عشق به امام رضا (ع) پیچیده بود. مواکب دارالکرامه بنیاد کرامت رضوی، چون پناهگاهی گرم و کریمانه، آغوش بازکرده بودند تا زائران پیاده و خسته را، میزبانی کنند.

به گزارش آستان نیوز، حالا که این ایام به پایان رسیده، خادمان با دلی پر از حسرت و چشمانی نم‌زده، مشغول جمع‌آوری مواکب‌اند. انگار بخشی از وجودشان را از دست می‌دهند، اما در دل این حسرت، امیدی عمیق برای خدمت دوباره در سال آینده، جوانه می‌زند.

 

خدمت‌رسانی مواکب دارالکرامه، جلوه‌ای از کرامت رضوی

بنیاد کرامت رضوی، امسال با برپایی ۹۰ موکب در محورهای مواصلاتی و داخل شهر مشهد، سنگ تمام گذاشت. از پذیرایی با غذای گرم، چای و شربت گرفته تا اسکان، خدمات درمانی رایگان، مشاوره و حتی تعمیرات خودرو، همه چیز برای آسایش زائران، مهیا بود.

در موکب‌های داخل شهر، چایخانه‌ها و حسینیه‌ها با حضور خادم یاران از استان‌های مختلف مثل یزد، بوشهر، مازنداران، کرمان و خوزستان‌ و… شبانه‌روز فعال بودند و روزانه هزاران وعده غذا و میان‌وعده، توزیع می‌کردند.

موکب‌های ویژه زائران پیاده در اردوگاه‌هایی مثل باغ خاتون، خستگی راه را از تن زائران بیرون می‌کردند. در مرز دوغارون هم موکب دارالکرامه برای مهاجران افغانستانی برپا شد تا با توزیع روزانه ۱۵۰۰ پرس غذای گرم و هدایای ویژه کودکان، تصویری زیبا از مهمان‌نوازی ایرانی، به نمایش بگذارد.

حس و حال خادمان در لحظه وداع با موکب هوای غروب، سنگین است. خادمان موکب دارالکرامه در بلوار طبرسی، با دستانی که هنوز بوی چای و غذای گرم می‌دهد، مشغول جمع‌آوری بنرها و چادرها، هستند.

یکی از خادمان، مردی میانسال با محاسنی خاکستری، در حالی که طناب‌های چادر را باز می‌کند، زیر لب زمزمه می‌کند: «یا امام رضا(ع)، یه سال دیگه هم بهمون عمر بده، بازم نوکری‌تو بکنیم.»

چشمانش برق می‌زند، نه از شادی، بلکه از بغضی که سعی دارد پنهانش کند. انگار با هر تکه‌ای از موکب که جمع می‌شود، تکه‌ای از قلبش را هم، از او می‌گیرند.

جوانی که کلاه آفتاب‌گیرش هنوز روی سرش است، کنار چایخانه موکب نشسته و به دوردست خیره شده. می‌گوید: «ده روز پیش که موکب رو برپا کردیم، انگار دنیا مال ما بود. حالا که داریم جمعش می‌کنیم، فکر می کنم یه تیکه از وجودمونو جا می‌ذاریم. دلم تنگ میشه برای لبخند زائرا، برای اون لحظه‌ای که یه بچه، با یه لیوان شربت تو دستش، ذوق می‌کرد.»

خبرنگار سراغ خانمی می‌رود که در غرفه فرهنگی موکب کار می‌کرده. می‌پرسد: «حالا که موکب داره جمع می‌شه، چه حسی داری؟» خانم، که مشغول بسته‌بندی کتابچه‌های دعا و هدایای نمادین است، لحظه‌ای مکث می‌کند و می‌گوید: «داغونم. راستش حس می‌کنم یه چیزی تو دلم گم شده. این چند روز، انگار تو بهشت بودیم. زائرا می‌اومدن، باهاشون گپ می‌زدیم، براشون دعا می‌خوندیم، حالا که تموم شد، انگار یه تیکه از قلبمونو کندن. فقط دعا می‌کنم خدا بهمون عمر بده، سال دیگه بازم بیایم زیر این پرچم خدمت کنیم.»

یکی دیگر از خادمان، مردی که مسئول توزیع غذا بوده، با صدایی گرفته به سؤال خبرنگار جواب می‌دهد: «هر سال همین موقع، دلم می‌گیره. این موکب، خونه دوممونه. زائرا که میان، انگار مهمونای خود آقا هستن. حالا که داریم جمع می‌کنیم، انگار داریم از یه مهمونی بزرگ خداحافظی می‌کنیم. فقط امیدوارم سال دیگه بازم توفیق نوکری داشته باشیم.»

 

دلتنگ، غصه‌دار، اما امیدوار

خادمان در گوشه و کنار موکب، با هم گپ می‌زنند و خاطرات این چند روز را مرور می‌کنند. یکی می‌خندد و می‌گوید: «یادتونه اون زائر پیرمرد چطور ازمون تشکر کرد؟ گفت ‘شما فرشته‌های زمینی‌اید’.» دیگری با حسرت می‌گوید: «کاش این روزا تموم نمی‌شد. این حس نوکری، این حال و هوا،جای دیگه گیر آدم نمیاد.»

در موکب دارالکرامه مرز دوغارون، خادمی که به مهاجران خدمت کرده، با چشمانی پر از اشک می‌گوید: «اینجا، وقتی یه بچه افغانستانی با یه اسباب‌بازی که بهش دادیم ذوق کرد، انگار دنیا رو بهم دادن. حالا که موکب داره جمع می‌شه، دلم برای اون لبخندا تنگه. خدا کنه سال دیگه، بازم باشیم، بازم این حال خوبو تجربه کنیم.»

 

روایت پایانی: عطر رضوی در دل‌ها

مواکب دارالکرامه، حالا یکی‌یکی جمع می‌شوند، اما عطر خدمت به زائران امام رضا (ع) در دل خادمان جاودانه می‌ماند. آنها با دلی پر از حسرت و امیدی بزرگ برای سال آینده، چادرها را تا می‌کنند، پرچم‌ها را پایین می‌آورند و با خود عهد می‌بندند که باز هم زیر سایه امام رئوف، نوکری کنند.

این پایان، نه یک خداحافظی، بلکه وعده‌ای است برای آغازی دوباره، در دهه آخر صفر سال آینده.

افزودن دیدگاه نسبت به خبر فوق: